
بعد از جمع و جور کردن آشپزخونه ، تمام چراغها رو خاموش کردم و به اتاق خوابم رفتم .
صدای دوش آب نشون میداد که متین اونجاست
موهای بلندم رو باز کردم موهایی که از مشکی بودن زیاد شبیه پر کلاغ بودن ، یکی از زیبایی های من همین رنگ و جنس لخت موهام بود که بلندیشون تا انتهای کمرم میرسید و به محض باز کردنشون یه حس غرور و زیبایی خاص به من دست میداد لباسهامو با یه لباس خواب سفید ساتن و کوتاه که بالای لباس بیشتر تور بود عوض کردم .
کمی لوسیون به دست و پاهام زدم، چون همیشه به استخر میرفتم و بخاطر کلر زیاد آب استخر هر شب بدنم رو با لوسیون مرطوب نگه میداشتم تا از خشک شدن پوستم جلوگیری کنم.
سری به نایلون خریدای کتابام زدم یکی از کتابهای ارزشمندی که امروز با هورام خریده بودم رو بیرون کشیدم و با کنار کشیدن رو تختی روی تخت نشستم با تکیه دادن به تاج تخت کتاب رو باز کردم و مشغول خوندن شدم .
که کمی بعد در سرویس حمام باز شد و متین با حوله ی بنفش رنگی که دور کمرش پیچیده بود بیرون اومد.
با لبخند نگاش کردم و گفتم : عافیت باشه عزیزم .
متین ممنون خوشکلم …. چی میخونی ؟
پشت کتاب رو بهش نشون دادم و گفتم امروز که بیرون بودیم سه تا کتاب جدید گرفتم البته ناگفته نماند هزینه ی کتابها رو هورام برام حساب کرد یه جوری باید براش جبران کنی متین .
متین که جلوی آینه ایستاده بود به حالت شوخی گفت : حالا به کتاب واسه خواهرش خریده کار بزرگی کرده که من بخوام جبران کنم ؟!









